یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

عاشق خویش فراموش مکن

عاشقی محنت بسیار کشید
تا لب دجله به معشوقه رسید
نشده از گل رویش سیراب
که فلک دسته گلی داد باب
نازنین چشم بشط دوخته بود
فارغ از عاشق دل سوخته بود
گفت وه وه چه گل رعنا ئیست
لایق دست چو من زیبائیست
زین سخن عاشق معشوقه پرست
جست در آب چو ماهی از شست
خوانده بود این مثل آنمایهء ناز
که نکویی کن و در آب انداز
باری آن عاشق بیچاره چو بط
دل بدریا زد و افتاد بشط
دید آبیست فراوان ودرست
بنشاط آمد ودست از جان شست
دست وپایی زد و گل را بربود
سوی دلدارش پر تاب نمود
گفت کای آفت جان سنبل تو
ما که رفتیم بگیر این گل تو
بکنش زیب سر ای دلبر من
یاد آبی که گذشت از سر من
جز برای دل من بوش مکن
عاشق خویش فراموش مکن
خود ندانست مگر عاشق ما
که ز خوبان نتوان جست وفا
عاشقان را همه گر آب برد
خوبرویان همه را خواب برد

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:عاشق,بساط,دلنوشته,عاشقانه,بیچاره,فراوان,دلدار,دلبر,فراموش,خوبرو,فلک,نازنین,
  • قیامت

    بعضی از افراد توفیقاتی نصیب شان می شود که خودشان عظمت آن موفقیت را درک نمی کنند. این سعادتی که نصیب شما شده که اسمتان در دفتر صدیقه کبری ثبت بشود، قابل بیان و درک نیست. بعضی مطالب را هم، می شود درک کرد و هم می شود بیان کرد؛ بعضی از مطالب است که قابل درک است اما بیان، قاصر است؛ بعضی از مطالب نه قابل درک و نه قابل وصف است. قضیه حضرت زهرا این است. حالا چه شده که شما به این توفیق رسیدید... یا در اثر لقمه ای است که پدرتان خورده و آن نطفه منعقد شده یا در اثر شیر مادرتان هست یا یک عملی انجام دادید که مزدش را خدا این قرار داده است.
    صدیقه کبری فاطمه زهرا کسی است که فصل الخطاب روز قیامت ، ورود او به محشر است و اینجاست که کـُمـِیت عقل لنگ است.
    اولاً: روز قیامت چه روزی است؟ روزی است که در قرآن 28 اسم برای آن روز است، یک اسمش روز قیامت است. اینجاست که عقل مبهوت است: که همه اولین و آخرین قیام می کنند برای رب العالمین.
    یک عمر خوانده اید: "إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ"، آن روز، روز رجوع به خداست. آن روزی است که میزان های قسط وضع می شود.
    عظمت قیامت به اندازه ای است که یک سوره در قرآن راجع به زلزله قیامت است. آن روز، همچو روزی است: " اى مردم از پروردگار خود پروا كنيد چرا كه زلزله رستاخيز امرى هولناك است . روزى كه آن را ببينيد، هر شيردهنده‏اى آن را كه شير مى‏دهد [از ترس] فرو مى‏گذارد و هر آبستنى بار خود را فرو مى‏نهد و مردم را مست مى‏بينى و حال آنكه مست نيستند ولى عذاب خدا شديد است ." این نص قرآن است، خدا به پیغمبر خاتم خطاب می کند: ای مردمان بپرهیزید خدا را، چرا كه زلزله رستاخيز امر عظیمی است. خدایی که تمام این کهشکانها ، آسمانها و زمین را می فرماید: " مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ " ، چیزی نیست ، ارزشی ندارد، اما به آن روز که می رسد: زلزله قیامت شیء ای است با عظمت. اگر خدای عظیم ، چیزی را عظیم بشمارد، باید درک کرد چه خبر است ؟ بعد توضیح داده است : علاقه مادر به فرزندش چقدر است؟ جانش را سپر می کند اما نص قرآن این است که آن روز هر شیر دهنده ای غافل می شود آن را كه شير مى‏دهد ، مادر فرزند را فراموش می کند . بعد خدا می فرماید: " و هر آبستنى بار خود را فرو مى‏نهد " .
    روزی که همه این کوهها ، می شود مثل هوای منبث ، هوای منبث چیست ؟ شعاع آفتاب که می افتد بعد که نگاه کنی می بینید یک ذراتی در آن شعاع می گردد ، به تاریکی دیده نمی شوند، به آن روشنی دیده می شود. آن زلزله قیامت کوهها را مثل آن ذره های هوای منبث می کند، حالا بر سر من و تو چه می آید؟ این است که آن روز خدا به پیغمبر می فرماید: تو می بینی مردم مست اند، ولی مست نیستند، از شدت عذاب این چنین اند. همچو روزی شدت به جایی می رسد که همه می گویند: وانفسا ، همچو وقتی ، همچو هنگامه ای که این متن قرآن است آن هم حدیث صحیح است...: وقتی همه بیچاره می شوند ، اولین و آخرین همه درمانده می شوند آن وقت ملائکه می آیند با پرچمهای تسبیح، تکبیر ، تحمید . این تسبیح حضرت زهرا را بعد از نماز ترک نکنید ، این تسبیحات اکسیر احمر است، این هدیه خداست به فاطمه زهرا . بعد می آیند با پرچم های سبحان الله ، الحمدلله و لا الله الا الله و الله اکبر . چه جور وارد محشر می شود؟ منادی ندا می کند: یا اهل المحشر! ای اهل محشر! نکسوا رؤسکم ، همه سرتان را پایین کنید ، چشم ها را ببندید ، چه خبر است؟ تجئ فاطمة بنت محمد. بر ناقه ای سوار است که شرح ناقه اش داستان مفصلی دارد، در محملی می نشیند ظاهرها رحمة الله ، باطنها عفوالله ، ظاهر آن محمل رحمت پروردگار است ، باطن آن محمل عفو خداست . آن رحمت بی نهایت در ظاهر آن محمل است. همه اهل محشر سر به زیر، همه چشمها پوشیده ، بعد می آید کنار عرش خدا ، وقتی رسید... خاتمه محشر اینجاست ، حلال مشکل آن روز این کلمه است . بعد که رسید کنار عرش ، گفتنی نیست دیگر ، آنچه می شود گفت این است که دست می کند از زیر پرده ای که بر سرش است، یک پیراهن غرقه به خون در می آورد روی سرش می گذارد، بعد که این کار را کرد جبرئیل می آید می گوید: خدا به تو سلام می رساند ، می گوید: هر چی می خواهی بخواه. دیگر حد ندارد. اولین کلمه ای که می گوید: یا رب! شیعتی .

    javahermarket

    خانم راز دار

    آدمی مفلس و بیچاره و درویش شبی جانب کاشانه ی خویش آمد و رخسار زن

    خویش ببوسید و بخندید و زنش دید که او خرم و خوشحال تر است از همه شب

    های دگر، سخت در اندیشه فرو رفت و به خود گفت: که این عیش و خوشی بی

    سببی نیست. لذا روی بدو کرده و پرسید؟ سبب چیست که امشب تو چنین لولی

    و شنگولی و منگولی و دلشاد. چو شوهر بشنید این سخنان، گفت: دریغا که تو زن

    هستی و زن رازنگه دار نمی باشد و زین رو نتوانم به برت راز دل ابراز کنم، زانکه

    مباد تو کنی راز مرا فاش و از این راه شوی مایه ی رنج و ضرر ما.

    کرد زن آن قدر اصرار که آن مرد ز اسرار درون، پرده برافکند و به وی گفت: اگر قول

    دهی تا که نگویی به کسی، قصه ی خود را به تو می گویم و زن هم متعهد شد و

    آن مرد به وی گفت که پس گوش بده، علت خوشحالی من این است که امروز فلان

    جا به فلان کوجه یکی کیف پر از پول بدیدم که لب جوی درافتاده و تا چشم من افتاد

    بدان زود برش داشتم از خاک و نمودم در آن باز و بدیدم که در آن کیف نود اسکن

    پانصد تومنی چیده و فی الفور نهادم وسط جیبم و راضی شدم از طالع بیدار که یار

    است مددکار و شود باعث فتح و ظفر ما

    شب دیگر چو شد او وارد منزل ز زن خویش سخن خویش بپرسید که آن راز که

    گفتم به تو، گفتی به کسی یا که نه؟ زن گفت: برو خاطر خود جمع نگه دار که زن

    حاجی و گلباجی و زرتاجی و زن دائی و معصومه و کبری و گلین باجی و صغری

    و زن آقا و ثریا و حسین و حسن و اکبر و عباس و غلام و تقی و کل نقی و خالقزی

    و گل پری و خال زری و اقدس و پوران و مهین، جمله ی اهل در و همسایه و

    خویشان و عزیزان،،، همه را دیدم و بر هر که رسیدم قسمش دادم و زو قول

    گرفتم که لب خویش فروبندد و نشنیده بگیرد زمن این قصه، مبادا کند این راز به

    شخص دگر ابراز و دهد درد سر ما.

    (از بحرطویل های هدهدمیرزا)

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:رازدار,فتح,وسط,طالع,شب,خاطر,منزل,هدهد,بحر,قصه,مبادا,مفلس,بیچاره,دل,ابراز,سخنان,دریغ,
  • ای وای مادرم.{ شعر زیبای استاد شهریار}

    آهسته از بغل پله ها گذشت

    در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود

    اما گرفته دور و برش هاله ای سیاه

    او مرده است و باز پرستار حال ماست

    در زندگی ما همه جا وول می خورد

    هر كنج خانه صحنه ای از داستان اوست

    در ختم خویش هم به سر و كار خویش بود

    بیچاره مادرم هر روز می گذشت از ین زیر پله ها

    آهسته تا به هم نزند خواب ناز من

    امروز هم گذشت

    در باز و بسته شد با پشت خم از این بغل كوچه می رود

    چادر نماز فلفلی انداخته به سر

    javahermarket

    .: ادامه مطلب :.

    "فروغ فرخزاد" خداحافط عشق من

    میروم خسته و افسرده و زار

    سوی منزلگه ویرانه ی خویش

    به خدا میبرم از شهر شما

    دل شوریده و دیوانه ی خویش

    میبرم تاکه در آن نقطه ی دور

    شستشویش دهم از رنگ گناه

    شستشویش دهم از لکه ی عشق!

    زین همه خواهش بیجاه و تباه

    میروم تا ز تو دورش سازم

    ز تو ای جلوه ی امید محال

    میبرم زنده به گورش سازم

    تا ازین پس نکند یاد وصال

    ناله میلرزد

                    می رقصد اشک

    آه بگذار که بگریزم من

    از تو ای چشمه ی جوشان گناه

    شاید آن به که بپرهیزم من

    به خدا غنچه ی شادی بودم

    دست عشق آمد و از شاخم چید

    شعله ی آه شدم صد افسوس

    که لبم باز بر آن لب نرسید!

    عاقبت بند سفر پایم بست

    میروم خنده به لب

                             خونین دل

    میروم

            از دل من دست بردار

    ای امید عبث بی حاصل

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 7 تير 1391برچسب: "فروغ فرخزاد" خداحافط عشق من,عشق من,بیچاره,تباه,خسته,افسرده,دیوانه,خدا,نقطه کور,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxtarin.com

    یک نفس تا خدا

    عاشق خویش فراموش مکن

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا